کد خبر: 1291375
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۰
نظری تاریخی بر چرایی استقامت بانوان ایرانی در دفاع از ارزش دینی حجاب
تمرکز دشمنان اسلام بر حیا، عفاف و حجاب زدایی از بانوان مسلمان ایرانی، یک نشانه مهم برای درک میزان اهمیت این ارزش دینی است؛ ارزشی که اهمیت آن از سوی بانوان محجبه و معتقد مسلمان فهمیده شده و بر همان اساس هم برای حفظ و گسترش آن تلاش می‌کنند. تلاشی که بعد از غائله «زن زندگی آزادی»، رنگ جهاد به خود گرفته و با تمام وجود از سوی بانوان انقلابی دنبال می‌شود
 انوشه میرمرعشی 

جوان آنلاین: ایستادگی عجیب بانوان محجبه ایرانی در برابر هجمه دشمنان به فرهنگ عفاف و حجاب و قیام آنها برای دفاع از کیان حیا و عفت در جامعه، گاهی تحلیلگران سیاسی غربی را به تعجب وا می‌دارد! کارشناسان جامعه‌شناس و روانشناس در واکاوی دلایل این ایستادگی بر روحیه و اندیشه دینی بانوان و مستحکم بودن پایه‌های خانواده در جامعه ایرانی تأکید کرده‌اند. چنانچه می‌توان ریشه‌های این استقامت و دفاع مثال زدنی زنان مسلمان ایرانی را از مرز‌های عفاف و حجاب در تاریخ هم نظاره کرد. در مقال پی آمده نگاهی مختصر داشته‌ایم به روحیه دینی و مقاومت بانوان مسلمان ایرانی در حفظ حجاب در تاریخ معاصر ایران. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
آمد که چادر مادرم را بکشد! 

بعد از تصویب قانون منع حجاب از سوی حکومت دیکتاتوری رضاشاه در سال ۱۳۱۴. ش، اکثریت بانوان ایرانی با مقاومتی شگفت‌آور، جلوی اجرای آن ایستادند. آنها با مبارزه منفی و بیرون نیامدن از خانه و حفظ حجاب در طول زمان، عملاً آن قانون مخالف دین و قانون اساسی (۱) را ناکارآمد کردند. استقامت بانوان در این طریق، در صفحات زیادی از تاریخ ثبت شده است. به عنوان نمونه مظاهر مصفا از شاعران معاصر قصیده سرا، در کتاب خاطراتش، ماجرای استقامت مادرش در برابر پاسبانی که می‌خواست چادر از سر او بکشد را اینگونه تعریف می‌کند:
 «وقتی خردسال بودم، بی‌حجابی شده بود و مادرم هنوز چادر سیاه به سر می‌کرد. مادرم از این چادر‌هایی که کمربند داشت، سر می‌کرد و بسیار هم قوی بود و سرپنجه‌های بسیار قدرتمندی داشت. تفرش که می‌رفتیم، مادرم شاخ گاو را می‌گرفت و روی گرده گاو می‌پرید! الان که من این گاوباز‌ها را می‌بینم، می‌گویم که مادرم گاوبازی بلد بود. وی این قدر قوی بود که فرش را با یک دست می‌گرفت و تکان می‌داد! وقتی مادرم دستم را می‌گرفت تا مرا به مدرسه ببرد، هیچ قدرتی نمی‌توانست از دستش فرار کند. روزی داشتیم با مادرم از گذر خان به طرف خانه‌مان در کوچه حرم می‌رفتیم و اداره پدرم هم برِ خیابان ارم، نزدیکی‌های کوچه ارگ بود. عزیزالله بیک که پاسبان محله بود، آمد که چادر مادرم را بردارد. هرچه کرد بکشد، نتوانست، چون گرفته بود. من هم همراهش بودم و آن زمان خیلی خُرد بودم. در طول خیابان، جدال این زن غریبه چادرسیاه با این پاسبان سرخ‌موی وحشتناک، تا آنجا که اداره پدرم بود، جریان داشت. کاسب، رهگذر و... هم بودند، ولی جوانمردی نبود که بیاید مادرم را از دست این غول بیابانی نجات دهد! من هم پیوسته یک طرف چادر مادرم را گرفته بودم و مثلاً می‌خواستم کمک کنم که پاسبان نتواند بکشد. خلاصه به کوچه ارگ رسیدیم و کسی به پدرم خبر داد. آنجا بود که چادر را از سر مادرم کشیده و پنجه‌های مادرم توی چادر بود و آن هم پاره شد! همین‌طور قسمت زیادی از چادر لوله شده بود و نمی‌توانست آن را بکشد. در همین حال پدرم رسید و به طرف عزیزالله بیک حمله کرد. او به پدرم گفت: «آقا، من را از نان خوردن می‌اندازند، چه خاکی به سرم بکنم؟» مادرم را از چنگ او درآورد و به خانه برد. پدرم می‌گفت که ممکن است به رئیس شهربانی گزارش داده باشند و مرا از کار بیکار کنند. من این صحنه را در چندین منظومه‌ام توصیف کرده‌ام و غربت مادرم در آن لحظه، هرگز از خاطرم محو نمی‌شود. در آن زمان، مسیر جدال مادرم با پاسبان برایم بسیار طولانی بود ولی حالا که از همان مسیر رد می‌شوم، می‌بینم یک راه چند دقیقه‌ای است! این مسیر برای من در عالم خردسالی، یک سال طول کشید تا سایه حمایت پدرم آمد و ما را از دست این غول بیابانی نجات داد...» (۲) 

مادر و دختر پتویی! 

با به تخت سلطنت نشستن محمدرضا به دست انگلیسی‌ها بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش، عملاً قانون منع حجاب برداشته شد، اما این بار پهلوی پسر با در پیش گرفتن سیاستی کاملاً فرهنگی، اقدام به ترویج بی‌بندوباری و مبارزه با عفاف و حجاب بانوان ایرانی کرد. در این میان و متأسفانه برخی بانوان تحت تأثیر تبلیغات فرهنگی حکومت پهلوی نسبت به رعایت حجاب سست شدند، ولی در مقابل گروهی از بانوان مسلمان و عمدتاً نیرو‌های انقلابی، با تمام وجود از کیان عفاف و حجاب زن ایرانی دفاع می‌کردند؛ دفاعی که حتی در سخت‌ترین شرایط مبارزه هم ادامه پیدا می‌کرد. مرضیه حدیدچی (دباغ) از بانوان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود که با شروع مبارزه امام خمینی (ره) علیه حکومت پهلوی به جمع مبارزان و یاران ایشان پیوست. این بانو همراه دخترانش با پخش اعلامیه‌های امام میان مردم به آگاه‌سازی دیگران می‌پرداخت. در سال ۱۳۵۱. ش، خانم حدیدچی و دخترش رضوانه خانم - که در آن زمان فقط ۱۵ سال داشت- توسط دستگاه امنیتی شاه (ساواک) دستگیر می‌شوند. جرم خانم حدیدچی موقع دستگیری، توزیع اعلامیه امام و جرم رضوانه داشتن چند برگ از یک سرود انقلابی بود. آنها به دلیل همین اتهامات، شدیداً شکنجه شدند. (۳) ابتدای دستگیری، مأموران به بهانه خودکشی و حلق آویز نکردن، چادر از سر این مادر و دختر می‌کشند. اما خانم حدیدچی و دخترش رضوانه خانم در آن شرایط سخت بازجویی، راهی برای حفظ حجاب خود پیدا می‌کنند. رضوانه دباغ درباره آن راه حل می‌گوید: 
«آن‌ها چادرمان را گرفته بودند و ما برای حفظ حجاب خود، از پتو‌های سربازی که در اختیارمان بود، به عنوان چادر استفاده می‌کردیم. کار ما در آن تابستان گرم، برای مأموران خیلی تعجب‌آور بود و آنها با مسخره، ما را مادر و دختر پتویی می‌خواندند. خلاصه آن شب سخت گذشت و صبح، هر دوی ما را برای بازجویی بردند. قبل از شروع بازجویی، شکنجه با شلاق و شوک الکتریکی و... شروع شد....» (۴) این مادر و دختر، البته با مقاومتی مثال زدنی و تحمل آن شکنجه‌های سخت، هم اطلاعاتی به مأموران ندادند و هم در آن وضعیت وحشتناک حجاب خود را حفظ کردند. 

گزارش ساواک از دختر روبنده‌پوش و روسری‌دار! 

اقدامات ساواک و شکنجه‌های قرون وسطای مبارزان و مخالفان رژیم پهلوی آن چیزی نبود که مردم ایران از آن بی‌خبر باشند. ترس از دستگیری، بازجویی، شکنجه و اعدام مسئله‌ای بود که خانواده‌های ایرانی را در سال‌های آخر عمر سلطنت پهلوی دوم، درگیر خود کرده بود، اما با این حال در لابه‌لای اسناد ساواک، می‌توان رد پای شجاعت مردان و زنانی را دید که به رغم آگاهی داشتن نسبت به خطرات دستگیری و شکنجه با سیاست‌های رژیم پهلوی علناً مخالفت می‌کردند. مثلاً در سندی که به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۶ ش، توسط مخبر ساواک در شهر امیدیه آغاجری تنظیم شده، مبارزه یکی از دختران محجبه و مؤمن دبیرستانی تبلور یافته است. این دختر که «مهین فارسی مدان» نام داشته و دانش‌آموز سال دوم تجربی (فیزیک ریاضی) دبیرستان ایراندخت امیدیه آغاجاری بوده است، طبق گزارش مخبر ساواک اهل حجاب بوده است و در کلاس درس، با شجاعت سیاست‌های حکومت پهلوی را نقد می‌کرده است. در متن سند مربوط به اقدامات خانم فارسی مدان آمده است: 
«نامبرده بالا در کلاس درس، اغلب با گفتار دبیران که درباره ترقیات کشور عنوان می‌گردد، مخالفت می‌نماید و با تشریح نارسایی‌های موجود در سیستان و بلوچستان و تفسیر و تحریف فقر و نابسامانی در استان‌های مزبور، با هرگونه ترقی و پیشرفت در مملکت مخالفت و هنگامی‌که دبیر جغرافیا نحوه شناخت نقشه ایران و ترسیم آن را به دانش‌آموزان تعلیم می‌دهد، مشارالی‌ها با یادگرفتن و ترسیم نقشه ایران مخالفت و عنوان داشته: لزومی به آموزش ترسیم نقشه ایران نداریم و باید نقشه جهان را بدانیم و زمانی‌که با گفتار دبیر مربوطه مبنی بر اینکه نباید یک وجب از خاک کشور را به دشمن دهیم، مواجه می‌شود، حالت تمسخر و بی‌اعتنایی به خود می‌گیرد و با تشریح ترقیات کشور‌های اروپایی، هرگونه پیشرفتی را در مملکت تخطئه می‌نماید...» و در زیر سند توضیح داده شده است: «مشارالی‌ها که دختری روبنده پوش و با دستمال و روسری در کلاس درس حاضر می‌شود، همواره سعی می‌نماید مطالب درسی را به موضوعات سیاسی و اجتماعی مرتبط و از این طریق، در جهت عکس سیاست دولت بهره‌برداری نماید و روی این اصل، دوستداران زیادی در کلاس پیدا کرده و اکثر دانش‌آموزان از رفتار او تبعیت می‌نمایند. 
نظریه یک‌شنبه: با توجه به دسترسی شنبه، عنوان مطالب مزبور از جانب دانش‌آموزان موصوف و نظریه شنبه صحت دارد و...» و جالب است که در پایان سند، مسئول بخش مربوطه فرمان داده است: «در صورت تصویب، برای اولین بار به سازمان احضار و به طریق مقتضی عاقبت تلخ این گفت‌و‌گو‌ها را در کلاس درس و در ساحت مقدس دبیرستان، به وی گوشزد و توجه لازم داده شود....» (۵)

چادر برزنتی و گرمای ۵۰ درجه 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت بانوان مسلمان و معتقد برای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب، در جامعه چند برابر شد. بر همین مبنا هم کم‌کم غبار تبلیغات ضددینی پهلوی‌ها علیه حجاب و عفاف در حال زدوده شدن بود که کشور درگیر جنگ شد. با تجاوز ارتش بعث صدام به خاک ایران و شروع جنگ تحمیلی، چند بانوی ایرانی به اسارت دشمن درآمدند. در میان آنها چهار دختر جوان به نام‌های «فاطمه ناهیدی»، «معصومه آباد»، «حلیمه آزموده» و «مریم بهرامی» حضور داشتند که به عنوان نیروی هلال احمر و امداد در جبهه‌ها به رزمنده‌های مجروح کمک می‌کردند. کوچک‌ترین این دخترها، ۱۷ سال و بزرگ‌ترین آنها ۲۱ سال داشته است. بعد از اسارت این چهار دختر، با آنکه ایشان از مأموران بعثی عراق کتک زیادی خوردند، اما حاضر نشدند لباس زردرنگ اسارت - که شامل یک بلوز و شلوار می‌شد- را بپوشند. آنها دو سال تمام، با همان مانتو و شلوار و مقنعه‌ای که موقع اسارت بر تن داشتند، در اردوگاه اسرا و در اتاقی کوچک زندانی بودند و روزگار را در شرایط سخت می‌گذراندند. پس از دو سال، چند مأمور صلیب سرخ جهانی به اردوگاه می‌آیند و فرمانده اردوگاه اجازه می‌دهد که این چهار دختر با لوسینا یکی از زنان عضو صلیب سرخ صحبت کنند. لوسینا که لباس‌های کهنه و پر از وصله دختر‌ها را می‌بیند، خیلی متأسف می‌شود و از آنها می‌پرسد چرا حاضر نیستند لباس‌های زرد رنگ اسارت که نو هستند را بپوشند؟ دختر‌ها می‌گویند با آن لباس‌ها حجاب ما رعایت نمی‌شود! خانم معصومه آباد درباره اینکه چطور با سه دوست اسیرش می‌توانند صاحب لباس نو و کاملاً پوشیده شوند، توضیح می‌دهد: 
«لوسینا با اصرار خواست بداند که چه لباسی مدنظر ماست و چه کمکی می‌تواند به ما بکند. گفت ما یک هفته در بغداد هستیم و هر لباسی که شما بخواهید، برایتان تهیه می‌کنیم... اصلاً شما بگویید چه می‌خواهید؟ اگر پارچه بیاورم، می‌توانید در خیاط خانه اینجا از همین لباس‌هایی که پوشیده‌اید، برای خودتان بدوزید؟ خوشحال شدیم و گفتیم این پیشنهاد خوبی است، اما اگر قرار است پارچه تهیه کنید، برایمان چادر هم بیاورید. نوع و مقدار پارچه چادری، برایش قابل فهم نبود. برای اینکه بهتر متوجه شود، نشانی عبای زنان عرب را دادیم و گفتیم چادر هم شبیه عباست و عراقی‌ها می‌توانند در خرید این پارچه به شما کمک کنند. صبح روز بعد، اول وقت لوسینا همراه چهار قواره پارچه به رنگ‌های کرم، سبز، قهوه‌ای و طوسی با همان اشتیاق وارد اتاق ما شد... پارچه چادر مشکی را که دیدیم، کلی خندیدیم و لوسینا که از خنده ما خیلی خوشحال شده بود، پرسید این همان چیزی است که می‌خواستید؟ با اینکه افسر عراقی با بدجنسی، یک پارچه ضخیم مشکی برزنتی را برای ما تهیه کرده بود و آن پارچه هیچ شباهتی به پارچه چادری نداشت، از لوسینا تشکر کردیم و گفتیم بله همان است. به این ترتیب دختر‌ها با آن پارچه‌ها و کمک گرفتن از بخش خیاط خانه اردوگاه، برای خود مانتو و شلوار و مقنعه و چادر دوختند....» (۶)

نهضت بازگشت به عفاف و حجاب 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسلمانان زیادی در قاره‌های مختلف، راه رجوع به ارزش‌های دینی و الگوگیری از روش و عمل مردم انقلابی ایران را در پیش گرفتند. یکی از آن ارزش‌های مهم دینی، توجه دوباره بانوان مسلمان جهان به «حجاب» بود. البته این روحیه بازگشت به ارزش دینی حجاب، فقط در میان بانوان ساکن در کشور‌های مسلمان دیده نمی‌شد، بلکه حتی از سوی مسلمانان ساکن کشور‌های غربی هم مورد اقبال قرار گرفته بود به طوری‌که بانوان مسلمان حاضر بودند برای حفظ حجاب خود هزینه بدهند، هزینه‌ای در حد شهادت! نمونه آن شهیده مروه شربینی بود. 
مروه شربینی در سال ۱۹۷۷. م (۱۳۵۶. ش)، در شهر اسکندریه مصر متولد شد. پدر و مادرش هر دو شیمیدان بودند و او توانست در سال ۱۹۹۵. م (۱۳۷۴. ش)، از کالج انگلیسی دختران قاهره مصر فارغ‌التحصیل شود. مروه هفت سال بعد و درحالی که ازدواج کرده بود، همراه همسر و پسرش به آلمان رفتند و در شهر درسدن ساکن شدند. همسرش وابسته فرهنگی مصر، در یکی از دانشگاه‌های آلمان بود و با استفاده از بورس تحصیلی در رشته مهندسی ژنتیک به تحصیل می‌پرداخت. یک سال بعد از اقامت مروه شربینی و خانواده‌اش در شهر درسدن آلمان و در زمانی که مروه پسرش را به پارک برده بود، یک مرد آلمانی به اسم «الکس دبلیو»، شروع به توهین به وی کرد و به دلیل حجاب مروه، او را تروریست خطاب کرد. مروه از آن مرد، به دادگاه شکایت کرد. پس از برگزاری جلسه دادگاه، الکس دبلیو به خاطر آن توهین به پرداخت ۷۵۰ یورو محکوم شد، اما او این حکم را نپذیرفت و تقاضای تجدید نظر کرد. حین برگزاری جلسه دادگاه تجدید نظر در یک دادگاه در شهر درسدن، این فرد آلمانی جلوی چشمان قاضی و سایر حاضران به شربینی حمله کرد و با ۱۸ ضربه چاقو، وی را که سه ماهه باردار بود، از پا در آورد و همسر شربینی و یک مرد دیگر را زخمی کرد. در زمانی که این فرد آلمانی ضربات چاقو را به شربینی وارد می‌کرد، شوهر مروه برای نجات همسرش به طرف وی رفت که توسط پلیس آلمان مورد تیراندازی قرار گرفت. پس از آن شوهرش با وضعیتی بحرانی به بیمارستان منتقل شد. پلیس آلمان بعداً ادعا کرد از روی اشتباه به شوهر شربینی تیراندازی کرده است. تشییع جنازه مروه شربینی در مصر برگزار شد. در مراسم تشییع، وی «شهیده حجاب» نامیده شد و حتی شهادت وی تا به امروز، به عنوان نماد «اسلام ستیزی در غرب» شناخته می‌شود. (۷) 

کلام آخر 

تمرکز دشمنان اسلام بر حیا، عفاف و حجاب زدایی از بانوان مسلمان ایرانی، یک نشانه مهم برای درک میزان اهمیت این ارزش دینی است. ارزشی که اهمیت آن از سوی بانوان محجبه و معتقد مسلمان فهمیده شده و بر همان اساس هم برای حفظ و گسترش آن تلاش می‌کنند؛ تلاشی که بعد از غائله «زن زندگی آزادی»، رنگ جهاد به خود گرفته و با تمام وجود از سوی بانوان انقلابی دنبال می‌شود. 

منابع: 

۱- اصل اول قانون اساسی مشروطه که در سال ۱۲۸۵. هجری شمسی (۱۳۲۴. ق) تصویب شده بود و در زمان رضاشاه همچنان پا برجا بود به شرح زیر است: 
«مذهب رسمی ایران، اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشری [یعنی مذهب شیعه دوازده امامی]است و باید پادشاه ایران دارا و مروّج این مذهب باشد.» (رحیمی، مصطفی، «قانون اساسی مشروطه ایران و اصول دموکراسی»، انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم ۱۳۸۹. ش، صفحه ۶۳) بر این اساس تصویب حکمی ضداسلام از طرف پادشاه (رضاشاه) کاملاً کاری غیرقانونی بوده است، زیرا رعایت حجاب دستوری قرآنی (آیه ۳۳ سوره نور و ۵۹ احزاب) است که رضاشاه اجازه اقدام علیه آن را نداشته است. 
۲- صالحی، پیمانه، «شاعر مشتعل» - مصاحبه تاریخ شفاهی با مظاهر مصفا-، نشر سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، چاپ اول ۱۴۰۱. ش، بخش کودکی 
۳- جلالوند، فاطمه، «آن روز‌های نامهربان»، انتشارات موزه عبرت ایران، چاپ اول ۱۳۸۵. ش، ص ۱۲۰ و ۱۲۹،
۴- شفیعی، عالیه، «پرواز با نور» - دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) و رضوانه دباغ-، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول ۱۳۸۵. ش، ص ۱۷۳ تا ۱۷۹،
۵- مرکز بررسی اسناد تاریخی، «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک»، انتشارات سروش، چاپ اول ۱۳۷۶. ش، ص ۱۲۰، 
۶- آباد، معصومه، «من زنده‌ام» - خاطرات دوران اسارت-، انتشارات بروج، چاپ چهل و هشتم ۱۳۹۳. ش، ص ۴۲۹ تا ۴۳۱،
۷-۱۳۹۱۰۴۱۱۰۰۱۴۰۸/ https://www. farsnews. ir/news

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار